الزام به تمکین




سلام مدت 26 سال از زندگی مشترکمان می گذرد که دراین مدت من و همسرم اختلاف های خورده ریزه و همچنین اختلاف های اساسی و بنیادی با یکدیگر داشته ایم .
به عنوان مثال :

1- در یک کلام ناشزه وسرکش و در خروج از خانه و معاشرت با نامحرم تابع خواهران خود است و به هیچ وجهی تمکین ندارد و مرجع تمکین ایشان معمولا خواهر و شوهر خواهرانش می باشد .
2- ایشان اصلا اعتقادی به حد و حصر های تاهل و اکتفا به همسر خود ندارند و معمولا قرارمسافرت های تفریحی و عیاشی خود را طوری ترتیب می دهند که همسر خود در اون جمع نباشند .
3- در تربیت فرزندانم چنان سبکسری وبی حوصلگی و لاابالی هستند که یادآوری بعضی از این موارد بسیارشرم آور است .
4- ایشان دردوران شیر خوارگی فرزند اولم ، برای شرکت درمراسم فسق وفجور چنان فرزندم را در اطاقی دیگر تنها گذاشتند که فرزندم با شیون و ناله همه سر و صورت خود را چنگ زده بود .
5- یا زمانی که دخترم 6 ساله بود به خاطر خرسندی زن همسایه مان دخترم رو در اختیار پسر های همسایه قرار می داد تا با وی در حین بازی های کودکانه ، تلذذ جنسی هم ببرند .
( که در اون ایام بنده از خواهر ودو برادرش هم تقاضای کمک کردم که متاسفانه اون ها هم موفق به انصراف ایشان از این رفتار نشدند)
6- دخترم رو برای سرگرمی وکمک به خواهرش روزها و شبها دور از خانه نزد بستگان می گذارد .
7- درخانه بستگانش هیچ گونه شئونات خانوادگی رعایت نمی شود و زنها و دخترها با اوضاع مستهجن و ناهنجاری با مرد های غریبه اختلاط دارند که مغایرتربیت و شخصیت ذاتی فرزند دخترم می باشد .
8- بنده تا این ایام موفق شدم دخترم رو با حیا و عفت ذاتی که در وجود خودش هم می باشد تا به اینجا برسانم که تا هفته های گذشته کم و بیش در مورد حفظ ظاهر و پوشش مناسب در مجامع عمومی و اعتقاد و رعایت شئونات اخلاقی خاص یک دختر عفیف و پاکدامن این وضعیت رو رعایت می نمود .
9- و اخیرا که به اصرار مادرش ، هم بازی خاله زاده اش ( دانشجوی پرستاری ) شده ، تغییرات بسیار فاحش و نا هنجاری در دخترم به وجود آمده ازجمله :
10- تغییر در پوشش ظاهری خود و بی اهمیت شدن نسبت به پوشش صحیح و سنگین در جمع های رسمی و اجتماع .
11- یا رها کردن نماز و اعتقادات اخلاقی پس از11 سال
12- و یا اینکه جدیدا با گره زدن مشتهایش به طرفم میگه که من اگه بخوام می تونم با مشت تورو نقش زمین کنم .
13- یا اینکه زمانی که به حال پرخاش می رسد می خواهد با چاقو به من حمله کند
14- و با حمله به بنده دستم رو گاز می گیرد
15- و اینکه با کفش به طور مکرر چنان به صورتم می کوبد که تا چند روز از درد اذیت هستم .
16- که این تغییر ناگهانی خلق و خوی دخترم رو ناشی از هم نشینی و مجالست با همین بستگان همسرم می دانم
17- خصوصا همان پرستار و خواهرش که جدیدا در یک سال این تغییرات رو در دخترم داشته اند .
18- همسرم وبستگانشان خیلی عامیانه وبا الهام از الگوی تربیتی غرب وتحت تاثیر شبکه های ماهواره ای و شبکه های اجتماعی ، شدیدا به این معتقدند که دختر که به سن 18 سال رسید کاملا آزاد هست و
19- می تواند برود بیرون و با هر کس و هر جایی برای هر مدتی و حتی با جنس مخالف بگردد ،
20- برقصد ، بخندد ، بلاسد و اون تلذذ و رابطه بی حد و حصری که در ماهواره ها و شبکه های اجتماعی تبلیغ وبه ذهن همه ما تزریق می شود در عمل آزمایش و مزه مزه کنند .
21- این در حالی است که مادر ایشان کاملا به این بی بند و باری معتقد هستند
22- و ازطرفی عنوان کرده اند که اگر نگذارید دخترم به اینطریق بره و یه وقت دامادی پیداشد
23- یا حداقل با دختر های فامیلم هم بازی و هم مسیر باشه ،
24- اگه نذاری و اگه مانع بشی می روم و یک خانه جدا کرایه می کنم و مجبور هستی توافقی ازهم طلاق بگیریم .
25- در مورد بحث طلاق هم ایشان صریح و بی پرده به بنده می گویند که اگه توافقی آمدی ، که بریم طلاق بگیریم ،
26- اگه نه که من طبق شگرد هایی که یک وکیلی به من یاد داده شما را چنان سکته ات می دهم که عزیزترین ونزدیک ترین بستگانت هم متوجه نشوند .
26 - در همه موارد فوق ، کظم غیظ نموده ام و گاهی هم که دیگر کاری از دستم بر نمی آید، فقط فکر می کنم و
روزها و شب ها از سردرد و بی خوابی لقمه نانی می خورم تا ازاندوه اینکه کاری از دستم برنمی آید چند ساعتی رو بتونم استراحت کنم .
23- می دانم که قانون فقط برای صدای نازک و ابروی باریک و اشک به هنگام قلم می فرساید .
24- و حال که حق به باطل پوشیده شده و خود همسرم بسیار حق به جانب، گواه براین بی عدالتی ها و عرایض فوق در خصوص خودشان هستند و انکار هم نمی کنند . چاره چیست ؟
اما یقین دارم که از جایی در کتاب قانون ، هر چند هم که حقم کوچک و کم باشد ، خواهید توانست بخشی از حق بنده رو زنده نمایید .
نمی دانم در این مورد باید از کجا آغاز نمایم که با کمترین زیان حیثیتی و جانی ، بنیان و شاکله خانواده ام رو به هم بیارم .

همسر بنده فرزند مستمری بگیر دولت هستند و این طلاق برای ایشان و یکی دو تا از خواهران بیوه اش می تواند کمک خرجی باشد .
نمی دانم شاید این تصور صحیح نباشد.
خواهشا کمکم نمایید .
1- رسیدن به سن رشد یعنی بی بند وباری و اهانت به پدر ؟
با یه تصمیم بچه گانه همسر و فرزند می توانند ترک خانه کنند و مدعی همه حقوق خود باشند ؟

2- آیا بدون دلیل و با بهانه های ساختگی می شه مرد خانه رو از خانه بیرون کرد ؟
می گویند در زیر سقف این خانه یا جای ماهست یا شما

3- آیا زوجه ای که هرگاه میل شخصی خود و بستگانش مصلحت بود در خانه باشد یا نباشد و اصولا تمکینی نسبت به زوج خود نداشته باشد مستحق نفقه هست ؟
مثال 28 روز از ماه بیرون پی تفریحات و عیش و نوش بستگانش باشد و 2 روز هم سری به خانه همسر بزند و نفقه رو بر خود شرعی کند.
نمی توانم تمکین ایشان را واینکه در خانه هست یا نیست برای مراجع قانونی اثبات کنم گاهی هست و گاهی نیست .

بزرگ ترین دغدغه و عامل تشویش خاطرم این است که
دختر معصومم را اغفال کرده اند و درجهت مطامع و اهداف خود با نیرنگ مادرش از خانه پدری دور کرده اند و تهدید کرده اند که چنانچه هر حرکتی و عکس العملی نشان دهم وی را به خانه های دیگر بستگان خود پنهان خواهند کرد .

4- آیا قانون به من پدر هیچ مجوز قانونی برگرداندن دخترم که به سن 20 سالگی رسیده نمی دهد ؟
در سن رشد که برایم مشت پر می کند و هنگام پرخاش با چاقو تهدید می کند

خواهشا به مشاور ارجاع نفرمایید که مشاور ها متفاوت و از روی سلیقه شخصی پاسخ می دهند
تشکر




وضعیت: باز (پاسخ رایگان)
مهارت: مباحث متفرقه
5 پاسخ
2,207 بازدید
تاریخ ثبت: ۱۳۹۹/۰۷/۲۱ ۱۵:۲۳